سهم من این است
سهم من آسمانی ست
که آویختن پرده ای آنرا از من می گیرد
فروغ
سهم من آسمانی ست
که آویختن پرده ای آنرا از من می گیرد
فروغ

مثل یک توپ کاموایی پشمی می ماند.. کرکی و سفید
قل میخورد انگار با آن پاها و پنجه های کوچکش
توی دستم نگهش میدارم ..سرش را کمی بالاتر می گیرم تا چشمانش مرا ببینند.. آن وقت توی چشمانش نگاه میکنم و میگویم
به زندگی من خوش آمدی.....اما ..هی! ..حواست باشد! به قدر خودت جا اشغال کنی ها! من سهمم را به کسی نمی دهم گفته باشم
دستم را به زمین نزدیک میکنم.. جستی میزند و می دود
میبینم تکه ای از دلم را که چطورلا به لای بازیگوشی هایش گم میشود
و هنوز زیر لب تکرار میکنم..
من سهمم را به کسی نمیدهم! گفته باشم
........................
من یک سگ توله ی خیلی کوچک دارم از دیشب
اسم دخترانه ی خوب سراغ ندارید
:)
قل میخورد انگار با آن پاها و پنجه های کوچکش
توی دستم نگهش میدارم ..سرش را کمی بالاتر می گیرم تا چشمانش مرا ببینند.. آن وقت توی چشمانش نگاه میکنم و میگویم
به زندگی من خوش آمدی.....اما ..هی! ..حواست باشد! به قدر خودت جا اشغال کنی ها! من سهمم را به کسی نمی دهم گفته باشم
دستم را به زمین نزدیک میکنم.. جستی میزند و می دود
میبینم تکه ای از دلم را که چطورلا به لای بازیگوشی هایش گم میشود
و هنوز زیر لب تکرار میکنم..
من سهمم را به کسی نمیدهم! گفته باشم
........................
من یک سگ توله ی خیلی کوچک دارم از دیشب
اسم دخترانه ی خوب سراغ ندارید
:)