Tuesday, October 23, 2007

سهم من این است
سهم من آسمانی ست
که آویختن پرده ای آنرا از من می گیرد
فروغ



مثل یک توپ کاموایی پشمی می ماند.. کرکی و سفید
قل میخورد انگار با آن پاها و پنجه های کوچکش
توی دستم نگهش میدارم ..سرش را کمی بالاتر می گیرم تا چشمانش مرا ببینند.. آن وقت توی چشمانش نگاه میکنم و میگویم
به زندگی من خوش آمدی.....اما ..هی! ..حواست باشد! به قدر خودت جا اشغال کنی ها! من سهمم را به کسی نمی دهم گفته باشم

دستم را به زمین نزدیک میکنم.. جستی میزند و می دود
میبینم تکه ای از دلم را که چطورلا به لای بازیگوشی هایش گم میشود

و هنوز زیر لب تکرار میکنم..
من سهمم را به کسی نمیدهم! گفته باشم



........................

من یک سگ توله ی خیلی کوچک دارم از دیشب
اسم دخترانه ی خوب سراغ ندارید

:)