Monday, November 05, 2007


اینجا انگار همان پنجره ی آشپزخانه ی خانه ی کلاریس باشد رو به نگاه امیل.. در کتاب چراغها را من خاموش میکنم زویا پیرزاد


"چرا کسی به فکر من نبود؟ چرا کسی از من نمی پرسید تو چه می خواهی؟
جواب دادم میخواهم چند ساعت در روز تنها باشم..میخواهم با کسی از چیزهایی که دوست دارم حرف بزنم ....
ور ایرادگیرذهنم مچم را گرفت:
تنها باشی؟؟ یا با کسی حرف بزنی؟ "
خطی از کتاب




...................................